مطالب انگیزشی

۱۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

آیا میتوان در یک ماه پایانی معجزه کرد ؟

ای ابرها، ای سایه ها رحمت،

من،زیر باران نور،تن خسته ام را به دست نوازش بادها خواهم سپرد

احساس ام را زیر ترانه های لطیف ات،

پرواز خواهم داد. تا کجای زمین مرا خواهی برد.

 با سلام خدمت همه دوستان عزیز .خدا رو شکر از این بارون هاش . با هم دیگه داریم به آخرای مسیر نزدیک میشیم . ی سوال باعث شد تا بازهم شما رو فرابخونم و بخوام تا باهم کمی صحبت کنیم . و اما اون سوال . " آیا تو یک ماه آخر میشه معجزه کرد ؟ "

در پاسخ به این سوال دو جنبه مدل برنامه ریزی و بعد هم جنبه احساسی کار دخیل هست. در مورد نوع مطالعه، فردی که این سوال رو می پرسه تو مدت باقی مونده اول از همه باید توجه کنه که نباید به مدل قبلی ( ماه های گذشته درس بخونه ) . مثلا" داوطلب رو فصلی که تسلط نداشته میشینه اول جزوه یا درسنامه مورد نظر رو مطالعه میکنه، بعد زدن تست های یک کتاب تست ، تست های مورد نظر دبیرش رو میزنه و کار میکنه. بعد برای اینکه خیالش راحت بشه از یک منبع دیگه هم تست های اون قسمت رو میزنه و بعد از گذر چند روز به علت عدم مرور به موقع (یا داشتن وسواس) مجبور میشه تا بازهم برگرده و درسنامه مورد نظر رو بخونه و عینا" همون تست ها رو دوباره بزنه. این مدل مطالعه در ماه های قبل (پیش از عید) مورد قبول هست ولی در ماه های پایانی دیگه نباید باشه. درست مث رفتار دانش آموزان در پروسه طول سال و شب امتحان. طول سال سعی میکردین رو مباحث ریز به ریز مسلط بشین ، نمونه سوالات مختلف حل میکردین و مطلب رو برای خودتون بسط میدادین ولی شب های امتحان درست میومدین رو قسمت هایی که قراره سوال بیاد متمرکز میشدین و همون قسمت ها رو می خوندین و جمع میکردین. در حال حاضر هم ما به مطالعه قسمت هایی نیاز داریم که میدونیم و مطمئن هستیم که الگو ثابت و تکراری سوالات کنکور هستن و هر ساله داره ازشون سوال میاد. حالا اونم با چه نگرش و با چه دیدی ...با نگرش اینکه باید از تمام توانایی هام استفاده کنم.فکر می کنم الان دیگه همه شما این حرف هارو از گوشه و کنار شنیدین که میگن باید حداقل 10 ساعت، 12 ساعت درس خوند و ... . این صحبت ها درسته ولی دانش آموزی که شما باشی این حقیقت رو میدونی ولی میگی: من نمی تونم این کارو انجام بدم . اصلا" بعد از گذشت چند ساعت مطالعه خسته میشه و نمی تونم ادامه بدم. این دیگه میره تو قسمت بعد احساسی کار. قضیه اینه که چیزی که باعث میشه حرکت شما پایدار و مستمر نباشه بعد خستگی ذهنی و اینکه شما عادت به مطالعه با ساعت بالا نداری نیست، بلکه اینه که شما انگیزه و احساس قدرتمند استفاده از این توان رو در خودت به وجود نمیاری.انسان موجود عجیب و غریبی هست.انسان میتونه در فواصل زمانی کم کارهای فوق العاده ای انجام بده که خودش از کارش شگفت زده بشه و به توانایی هاش پی ببره. پیش شرط اون ی احساس خوب هست. دانش آموزی که با ی حس خوب یکی دو روز خودش رو معرکه سپری کنه، در کمال حیرت برنامه یک هفته خودش رو تضمین میکنه. اونم چه تضمینی! او حتی اگر هم دنبال خستگی و رها کردن کتاب بگرده نمیتونه، او هر لحظه حتی از خستگی خودش هم انگیزه میگیره و این خستگی براش به منزله فائق اومدن بر مانعی بوده . برای ایجاد ی حس خوب قبل از مطالعه هر قسمت و تیکه ای از کتاب ها قبلش چند دقیقه تمرکز کن ، با خودت خلوت کن و خود چند دقیقه دیگه ات رو تو ذهنت ببین و تصور کن. ببین که قشنگ داری میخونی ... شاید مبحث سخت باشه و همیشه باهاش مشکل داشتی ولی اینبار دیگه اینجور نیست و داری در نهایت حس خوب و انرژی مثبت و تراکم و تمرکز و دقت اون رو میخونی و پیش میری. پس بجای استفاده از الفاظی مث از الان بخونم چه فایده ، من که 11 ماه چیزی نخوندم . از الان بخونم بازم نمی فهمم ، اصلا به درد نمیخوره ، بچه های دیگه دارن جمع بندی می کنن و من تازه دارم ...،میدونم که یاد نمی گیرم و از این مدل حرف ها که مغزت رو در جهت یاد نگرفتن و نخوندن سوق میده و اغلب وقت ها کتاب رو رها میکنی و میشینی غصه میخوری از الفاظی مث این استفاده کن قبل خوندن " من مطمئن هستم که براش این تیکه از مبحث نیم ساعت زمان میذارم و جمش می کنم . مطمئن هستم یکی از بهترین بارهایی که میخوام فیزیک بخونم همین بار هست، ببین چجوری با یک ببار خوندن تا خود کنکور تو ذهنم میمونه ، مطمئن هستم که یادش میگیرم و ... همین سیگنال های مثبت میاد و ذهن رو در جهتی سوق میده که پلان و برنامه چند دقیقه دیگه اش در مورد مطالعه رو فلان قسمت باید به اینگونه بیاد باشه . این امر وقتی تشدید میشه که بارها و بارها در فواصلی از مطالعه در تایم های کوتاه دو ، یک دقیقه و حتی 30 ثانیه ای بازهم به خودم بازخورد مثبت بدیم . از مطالعه همین 15 دقیقه اخیر خودمون حس و حالی که بدست آوردین رو بیان کنیم و به خودمون بازخورد مثبت بدیم . این قسمت. " این قسمت رو چقدر عالی کار کردم ، چقدر خوب فهمیدم ، چه حس خوبی دارم .. مطمئن هستم که اگه همین جوری تا آخر شب بخونم میتونم این چند فصل رو ببندم و ..." پس برای اینکه میخوای خارق العاده تو مدت باقی مونده .. مدتی که اگه دانش آموز هستی فرصت عالی داری و وقتت بازه برای مطالعه و اگه فارغ التصیل هستی میتونی بین این ماه آخر و یازده ماه گذشته تفاوتی ایجاد کنی که خودت حس کنی پشت کنکور موندن ارزش تجربه این یک ماه رو داشت باید خودت رو از سیگنال های منفی ایزوله کنی . باید سعی کنی آزاد و رها خودت باشی و هر ثانیه برای چیزی که میخوای تلاش کنی تا حس خوب بدست بیاد . وقتی با تصور مثبت قبل از مطالعه حس خوب بدست میاد احساس قدرت بهت دست میده ، و از درون میجوشی و با خودت زمزمه میکنی که خدا رو شکرت ، تمرکزم فوق العاده است ، همه چیز آماده است، از اینجا تا اینجا رو میخوام بخونم ، مطمئن هستم که عالی یادش میگیرم و ... دیگه حس بد و حرف ها و صحبت های گوشه و کنار تو ذهنت مرور نمیشه و بعد با دادن بازخورد مثبت به کار گذشته نزدیکت تداوم اون رو تضمین میکنی.  و ایجاست که به اعتقاد روانشناسی با تقویت حس و حال بهره هوشی تو در اون زمان بالا میره و میتونی آدمی متفاوت رو ببینی که تا جون داره درس میخونه و در نهایت کیفیت از همه نظر کارش رو ادامه میده و اون وقت هست که حتی با یک جزوه عادی نتایج فوق العاده میگیره . این دانش آموز کتاب رو زمین نمیذاره ، مگر اینکه مطمئن بشه رو مبحث مسلط شد . خسته میشه و خوابش میاد ولی بازم دوس داره چند صد نفر دیگه رو تو اون رو جا بذاره و هر چه بیشتر و بهتر توانایی خودش رو بروز بده؛ و این واقعا چیزی هست که بخشی از اون رو در شب های امتحان شما تجربه کردی و در ساعات پایانی مونده به امتحان انقدر حرفه ای از نظر مدل مطالعاتی(رفتن به سمت فرمت اصلی سوالات) و حس و حال (توجه حداکثری به عمل فعلی و نه نخوانده های گذشته) بودی. پس میتونه همین شخصیت رو دوباره احیا کنی. شخصیتی که با حرف فلان استاد که میگه شما ضعیف ترین کلاس من هستین توجه نمی کنید، مشاوری که میگی دیگه نمیتونی و برنامه آزمونی که از الان داره ساز ثبت نام سال دیگش رو کوک میکنه و فقط و فقط تو فکر همون نبوغ هست. نبوغی که ازش تو این مدت کمتر استفاده کرده ولی الان میخواد نشونش بده . حس و حالی که استراتژی بازی در هفته های آخر مثل استقلال امسال در لیگ و باشگاه های آسیا داشت. حالا آیا بازم قبول داری که اگه میانگین ترازت تو قلم چی شد... پس تو کنکور هم بیشتر از... نمیشی. آیا جامع سنجش رو مثل ی فالگیر میدونی که گفت فلان رتبه الان شدی ، کنکور هم همینه ؟ یا نه ؟ یا نه به خودت ایمان داری که موجودی هستی که کل سیستم جهان خلقت و کائنات منتظر قدم برداشتن هستن . منتظر گام هایی که اگه مردونه بیاد جلو کن فیکون میکنه . باور کن خارق العاده بودن سخت نیست، "خودتم میدونی مرده این میدونی........... به خودت تو آیینه بگو تو ، می تونی." از همین الان تو هر جا که ضعف داری برو تست های دو ،سه سال اخیر کنکور رو نگاه کن و ببین که از کجا تست اومده، بعدش برو با مدل مطالعاتی که بشه اون تست ها رو زد اون قسمت رو مطالعه کن، بعد قسمت بعدی، تست بعدی، قسمت بعدی، تست بعدی و ... فقط کافیه چند روز همین مدلی پیش بری. خودت میبینی که با همین تفکر چقدر منحصر به فرد عمل کردی. نترس از اینکه مباحث نخونده زیاده، فقط کارها رو به ترتیب به ذهنت بده و مث ی تابع از اون طرف حاصلش رو برداشت کن، مطمئن باش که اگر منحصر  نتیجه شگفت انگیز باشی در نهایت بهش میرسی. پس کار خودت رو به نحو احسن انجام بده و کاری با نرم افزارهای تخمین رتبه نداشته باش که چی میشه و درس رو برای رتبه نخون و خودت سعی کن باهاش رابطه برقرار کنی و به خودت تلقین کن که 5 هفته بسیار بسیار عالی رو میخوای تجربه کنی و براش خیزی برداری که هیچ مانع و مشکلی نتونه سد راهت بشه و هرگاه موانع رو حس کردی خدا رو شکر کن و از درون خدارو تو لحظه هات حسش کن که تو رو شایسته تحمل و چیره شدن و گذر از این مانع ها و سختی ها دونسته و تو یک انسان خاص هستی و همیشه این خاص ها هستن که نتیجه میگیرن. خاص هایی که تا پاسی از شب بیدار هستن و دارن کار میکنن، شب هایی که شاید تا حالا تو عمرشون ندیده بودن ولی الان هست و همه اینا شکر میخواد، چون تو وارد فصل جدیدی از زندگی میشی ...فصلی که تو رو به سمت تکامل و کمال پیش میبره و در درون تو کلمه " قدرت " رو حک میکنه. قدرتی که نتیجه اش لذت هست و نتیجه اش تا ابد در ذهن تو خواهد موند.بدون که زمان حال حاصل رفتارها و تفکرات و نقش هایی است که تو در گذشته اونا رو بازی کردی، و آینده ی تو می تونه تولد احساس و شخصیت ناب و معرکه ای باشه که تو همین الان بذر و نطفه ی اون رو میکاری .گذشته رو کنار بذار و خودت رو ببخش، طناب ناکامی های زنجیره ای این چند ماه رو قطع کن، همه تلاشت رو بکن که آینده ای بسازی تا گذشته ات جلوش زانو بزنه. و جمله پایانی من : " وقتی زندگی صد دلیلی برای گریه کردن به تو نشون میده ، تو هزار دلیل برای خندیدن به او نشون بده چون شرایط هر جوری که میخواد باشه ،، باشه ؛ همین که تو هستی کافیه .همین الان تصمیمت رو بگیر ....

صدای باد را در گردنه ی حرکت شنیدم!

فتح قله ها مرا به خود می خواند

امیدوارانه،

تا انتها یک توان، راه باید رفت

پاهایم در تکرار گام های خوشایندی،مجذوب شده

کشش هایی قدم هایم را هدایت خواهد کرد

در جدال با سختی های صعود،

در آخرین بلندای پرواز،

اوج را حس خواهم کرد،

و باور صعود در وجودم، دوباره شکفته خواهد شد!


ی صحبت کوچولو با اونایی که این مطلب رو الان خوندن و پیش خودشون گفتن ، ما که برای سال دیگه می مونیم پشت کنکور95

این دسته از دوستان که مطمئن هستم تعدادشون هم کم نیست توجه کنن که سال دیگه فقط ی جز گول زننده داره ، اونم اینکه زمان درشت و کاملی داره و همه چیز از صفر هست ولی ی بعد رویایی هم داره که همه کتاب تست های نخونده و نخربده شده کامل کار بشه و با رفتن به فلان آزمون از اول بترکونی و هر روز ساعت مطالعه دو رقمی و ...؛ اما بدون دوست عزیزم ، تنها اونایی تونستن از یکسال پشت کنکور موندن جواب بگیرن و موفق بشن که به امید سال دیگه اتفاقا" الان کولاک و محشر و بدون استرس خوندن . عقل هم حکم میکنه که قبل از کاری به این بزرگی یک ماه پایلت اون رو داشته باشی تا ببینی از پس کار برمیای یا نه . چون متاسفانه زیاد بودن بچه هایی که سال بعد هم اومده و روز از نو و روزی از نو ...


در پایان جلسه هم صحبتی کوتاه با دوستانی که خوب کار کردن تا الان،تست های کنکور سال های اخیر رو دقیق تطبیق بدین با کتاب درسی و بررسی کنید و سعی کنید خودتون مدل های طرح سوال رو حدس بزنید؛اگه اینکار براتون خیلی سخت بود مدل تست های مثلا شیمی 3 سال پیش رو بعد از زدن و بررسی با مدل های تست های تالیفی یک منبع خوب مقایسه کنید تا مقایسه تون دقیق تر از آب در بیاد و بتونید ایده های بکر رو پیش بینی کنید؛ سوالات جامع تالیفی سایت هم خیلی مفیده. به دلت هم بد راه نده ، تو بازهم مرد این میدون باش، اون بالایی همیشه دوربینش روشنه .

۲۵ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۵۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علی

شخصی سازی برنامه کنکور در نیمسال دوم

سلام به کنکوریهای عزیز 95 . همانطوری که همگی می دانیم همه آزمون های آزمایشی برنامه و بودجه بندی مشخصی دارند ، اما این برنامه عملا از پیش ریخته شده هست و برای کسی شخصی سازی نشده . مثلا در برنامه برای سطوح مختلف داوطلبان کنکور از نظر سطح تسلط و همچنین طیف های مختلف کنکوریها اعم از دانش آموزان، فارغ التحصیلان، شاغلین و … فرقی قائل نشده و برای همه در مقاطع زمانی مشخص، یک پیشنهاد مشترک داره.
 
 
در ابتدای سال که داوطلبان کنکور همه باهم کار رو از یکجا شروع می کنند ،
اما این برنامه کلی و مشترک آزمون ها در نیمه دوم سال مشکلات خودش کم کم بیش از پیش نشان میده و اونجاست که دیگه مصلحت ها خیلی باهم فرق میکنه و نمیشه و نباید دقیق از برنامه ازمون ها تبعیت کرد . این حرف منو مسلما خیلی از مدیران ارشد موسسات مختلف دوست نخواهند داست و در تبلیغات خود دائم از تبعیت سیستم خودشان حرف خواهند زد ولی با ذکر دلایلی اثبات می کنم که شما قانع بشین .
فکرش کن من شاگردی دارم که در کانون در ازمون های نیمسال اول تراز خیلی بالایی داشته و حتی در ازمون های سنگین جمع بندی هم تونسته همان تراز و حتی بهتر را کسب کنه ؛ آیا به نظر شما درسته خوراک این فرد در وعده های مطالعاتی برابر با داوطلب دیگری در سطح متوسط باشه ؟؟!!

بهتر نیست برای همچنین اعجوبه هایی با برنامه ریزی فشرده و بیشتر و متناسب تر با سطح تسلط و توانشان ، دروس را زودتر جمع کنیم تا دوران جمع بندی او طولانی تر بشه ؟

 

تصور کن اگر برای این بنده خدا فقط با برنامه آزمون پیش بریم برخی فصل های مهم دروس مختلف که در  پایان هر کتاب پایه و پیش١و٢ قرار دارند (مثل مسایل ژنتیک جمعیت و محلول از شیمی٣ ) و پایان پیش دو (مثل انتگرال و الکتروشیمی و … ) که سخت هستند چقدر کم دوره میشن و تا ازمون تنها یک دور کامل درس ها را جمع کنه ، چقدر طول میکشه و کش پیدا کرده تا خرداد

 

از طرفی همه می دونیم که برنامه ازمون ها سطح متوسطی در نظر میگیرن و هدف شان اینه که همه قسمت های هر کتاب را در برنامه بذارم ، اما اگر کسی در درسی مثل شیمی فوق العاده ضعیف بود و در ترم اول درصدهای جالبی کسب نکرده ، آیا منطقی هست با شروع نیمسال دوم آزمون ها از بهمن با تبعیت از برنامه ای مشترک خودش با غول بی شاخ و دمی مثل اسید و باز خودش درگیر کنه ؟؟!!!

بنظرن کسی که الان در شیمی زیر ٢٠ درصد داره ، و راضی هست در کنکور بخواد ۵٠ بزنه ، باید چه قسمت هایی را اولویت بده و بخوانه ؟

 

به نظرت کسی که در ریاضی کار خاصی نکرده و ابتدایی ترین مباحث را هم لنگ میزنه ،باید از برنامه مشتق و کاربرد مشتق نیمه دوم سال آزمونش تبعیت کنه ؟ 
آیا این مباحث پیش نیازهای زیادی از تابع ، روابط مثلثاتی، حد و پوستگی و … نمیخوان ؟؟!!!

 

حالا قانع شدی …
بنظرت بهتر نیست برنامه هامون از الان تا کنکور بومی سازی کنیم ؟

 

مطمئن هستم که با بومی کردن برنامه آزمون ها در نیمسال دوم خلا و ایراد یکسان بودن برنامه های همه بچه ها با هم رفع و رجوع بشه و هرکسی بتونه با توجه به ارتباط ها و پیش نیازی ها و ارزش گذاری هر فصل از نظر تعداد تست و روان بودن ، مباحث مورد نظرش انتخاب کنه و به آنها برای مطالعه اولویت بده  ...

شاید تا به حال مشکلات زیادی را پشت سر گذاشته اید…
شاید الان دچار سردرگمی هستید… تا الان که شروع نکردم.. از الان آیا فایده ای داره؟ از الان میتونم به هدف هام برسم؟ یا باید با همه آرزوهام خداحافظی کنم؟ 

میدونم نگرانی هاتون خیلی زیاد هست… میدونم خیلی دارین حسرت گذشته رو میخورین...
ولی همایش ویژه با کلی آمار جالب برای شما داریم 





در این راه فقط مراقب برنامه ریزی های فروشی و کلی برخی موسسات باشید که این دسته برنامه های فله ای و بدون نظارت و پشتیبانی ارزش خاصی نداره و فقط یک برگه کاغذ به قیمت چند ده هزار تومان است .

داشت یادم می رفت مراقب مسابقه های پیامکی صدا و سیما هم باشید موسسات فروشنده محصولات آموزشی هم عمدتا" صرفا برای فروش حداکثری از مشاوره و مشاوره رایگان و ... استفاده می کنند و توصیه های آنها فقط با جهت گیری جذب شماست. 
۲۱ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۵۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علی

انتخاب مشاور کنکور خوب

انتخاب مشاور کنکور خوب


خود من هم توی بعضی از وبلاگ هاو سایت ها میبینم که برخی از افراد خودشون رو جای دانشجوهای تاپ دانشگاه های سراسری جا میزنن و ادعای با تجربه بودن در زمینه ی مشاور ه تحصیلی میکنن و برای تعداد خیلی زیادی دانش آموز یک برنامه ی کلی مینویسن و به قیمت هزار تومن و یا سه هزار تومن میفروشن با توجه به زیاد بودن دانش آموزان پول خوبی هم به جیب میزنن.مسلما این برنامه نه تنها کمکی به به داوطلبین نمیکنه بلکه بهشون لطمه ی سنگینی هم میزنه و خود دانش آموز هم با خبر نمیشه از کجا ضربه خورده.

این برنامه به این دلیل مسموم هستش که  برنامه هر فرد باید منحصر به خود اون شخص باشه، به طور مثال یک دانش آموز در درس فیزیک و ریاضی ضعف داره و دانش آموز دیگه در این دو درس کاملا قوی هست ، حالا فرض کنید به این دو نفر یک برنامه داده بشه ، مسلما هردوی اونها ضربه میخورن.

خواهشم از شما این هستش که به راحتی به هر کسی اطمینان نکنید و گول حرف های شیرین اونها رو نخورید ، باور داشته باشید هیچ کسی مثل خود مریض از دردش خبر نداره!!هیچ کسی مثل خود شما ، شمارو نمیشناسه و نقاط ضعف و گمراهتون رو نمیدونه، یک مشاور خوب باید تمام نقاط ضعف و قوت شما رو بشناسه تا بتونه بهتر شما رو راهنمایی کنه،یک مشاور خوب باید تمام مسیرهای موثر در پیشرفت فرد رو بهش معرفی کنه تا دانش آموز بتونه توی مسیر موفقیت قرار بگیره، یک مشاور خوب باید اشتباهات یک فرد رو بهش بگه و برای پوشوندن اشتباهاتش راه های موثر و مختلفی رو نشون بده ، یک مشاور خوب کسیه که این راه رو یک بار رفته باشه و با تمام مسائل و مشکلات مسیر آشنا باشه تا بتونه فرد رو به درستی راهنمایی کنه، یک مشاور خوب پا به پای دانش آموزش میاد و هر جا که دانش آموز احساس نا امیدی کرد بهش انگیزه میده و یک تکیه گاه مطمئن هستش، یک مشاور خوب فقط حرف نمیزنه بلکه مرد عمله،دانش آموزش پیشرفت میکنه و این موضوع باعث میشه که فرد به مشاورش اطمینان داشته باشه، یک مشاور خوب هیچ وقت دانش آموزش رو سرزنش و یا بازخواست نمیکنه بلکه به عنوان یک فرد صادق با همه ی اتفاقات منطقی برخورد میکنه و مثل یک دوست صمیمی و دلسوز میمونه ،اگر رابطه ی یک مشاور و فرد نزدیک و صمیمی باشه قطعا انتظار یک شاهکار رو باید داشت،اون تمام سعی خودشو میکنه تا دانش آموزش موفق بشه چون موفقیت دانش آموزش موفقیت اون هم هست ،یک مشاور خوب میتونه مسیر موفقیت یک دانش آموز رو تضمیین کنه در صورتی که یک مشاور بد میتونه یک فرد رو به طور کامل نا امید کنه، طوری که دانش آموز به خودش میگه من حتی مشاور هم گرفتم باز هم نتونستم و این موضوع باعث میشه شخص احساس بی کفایتی و سستی کنه در صورتی که اون بسیار باهوش و با اراده هستش، این مشاورین برای همه یک برنامه رو در نظر میگیرن و از همه هم میخوان که اون رو حتما انجام بدن.

"وقتی تلفن دانش آموز زنگ میخوره  و میگه این مشاور باز هم میخواد بپرسه برنامه رو انجام دادم یا نه، حالا کیه که بگه به این دلیل،به اون دلیل نتونستم انجام بدم"،این نتیجه ی کار یک مشاور بد هستش ،یک مشاور بد دائما برای دانش آموز خرج میتراشه تا بلکه بتونه یک نفعی ببره،جزوه ها و سی دی های گرون رو پیشنهاد میکنن و میگن موفقیت شما به اینها بستگی داره...

در هر حال امیدوارم که تونسته باشم در ضمینه ی انتخاب مشاور شما رو راهنمایی کنم ، تنها خواهشم از شما این هستش که خودتون رو باور داشته باشید، بهتون قول نمیدم یقین دارم که میتونید...

۱۴ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی

هدفت را با تمام وجود بخواه

اگر هدفت را با تمام وجود بخواهی - نه اینکه فقط شعار دهی - و برای رسیدن به آن دست به کار شوی،‌ مطمئنا به آن خواهی رسید.

اگر قرار است کاری را انجام دهی هیچ دلیلی برای انجام ندادن یا حتی درست انجام ندادن آن نیست. برای خودتان رسالت در نظر بگیرید و عذر نیاورید. به یاد داشته باشید هیچ عذری قابل قبول نیست.

 

شاید اگر کسی شرایط او را داشت؛‌ از درس خواندن ناامید می‌شد و اصلا به قبولی در دانشگاه فکر نمی‌کرد. شرایطی مانند دور بودن از درس و تحصیل برای چند سال و یا زمان کم باقی مانده تا روز برگزاری کنکور؛ اما هیچ یک از این موارد نتوانست مانع تلاش مسعود جلیلی آذر خیاو شود و او را از رسیدن به هدف بازدارد. او مانند قصه‌گویی قهار، تک‌تک ماجراهای ریز و درشت زندگی‌اش را بیان کرد و داستان زندگی‌اش را این چنین شروع کرد:

متولد 1353 هستم. شاید به خاطر شغل کتاب‌فروشی پدرم بود که از بچگی با کتاب و کتابخوانی انس و الفت داشتم. از بچه درسخوان‌های دبیرستان بودم که از بد حادثه سال آخر دچار مشکلاتی شدم که به شدت روی درسم تاثیر گذاشت. سال 1371 دیپلم ریاضی گرفتم و سال بعد درست وقتی که دوستانم وارد دانشگاه شدند، من به خدمت سربازی رفتم. در دوران خدمت با شخصی نظامی و فارغ‌التحصیل رشته‌ی حقوق آشنا شدم که این آشنایی نه فقط با آن شخص؛ بلکه با رشته‌ی حقوق، چرایی دانستن و فهمیدن آن بود و این چنین بذر علاقه به حقوق در دلم کاشته شد.

در آن زمان برخی از دانشگاه‌های تازه تاسیس اقدام به پذیرش دانشجو بدون کنکور می‌کردند که من هم بعد از پایان سربازی با ارائه کارنامه‌ام به عنوان دانشجوی رشته‌ی نرم‌افزار کامپیوتر در یکی از آن دانشگاه‌ها پذیرفته شدم و با این حال که فضای دانشگاه را بیشتر نمره‌مدار می‌دیدم تا علم‌مدار، یکی، دو ترم در آنجا به تحصیل پرداختم تا اینکه بعد از مدتی وزارت علوم این دانشگاه‌ها را غیر‌قانونی اعلام کرد و من به دانشگاه آزاد تهران شمال منتقل شدم که این ‌بار به دلیل عدم رضایت از رشته و دانشگاهم از ادامه تحصیل انصراف دادم.

همان موقع بود که با خودم گفتم موفقیت فقط در دانشگاه نیست و اگر روزی دوباره بخواهم درس بخوانم، حتما به یک دانشگاه درجه یک خارجی می‌روم. مسلما لازمه این‌ کار داشتن اوضاع خوب اقتصادی بود. پس وارد بازار کار شدم و به فکر پیدا کردن راه‌های خلاقانه و درآمدزا افتادم. ناگفته نماند در تمام این مدت همواره مطالعه داشتم. دیری نپایید که منحنی صعودی پیشرفتم به یکباره نزولی شد و تقریبا همه‌ی دار ‌و ندارم را از دست دادم. فکر می‌کنم سال 85 بود که درگیر دو پرونده حقوقی شدم و همپای وکیلم قضیه را دنبال کردم. با این اتفاق بذری که سال‌ها قبل در دلم کاشته شده بود، سر از خاک برآورد. در همین گیر و دار حل و فصل مسائل حقوقی، با یکی از اساتید دانشگاه علامه طباطبایی آشنا شدم. ایشان وقتی سماجت و علاقه‌ام را به رشته‌ی حقوق دید، مرا تشویق به تحصیل در این رشته کرد.

تقریبا آذرماه سال گذشته بود که دوستم محمود که حالا دکتر شده است؛ پیشنهاد کرد با توجه به اینکه شناخت خوبی نسبت به رشته‌ی حقوق دارم، این رشته را به صورت آکادمیک ادامه داده و مدرکش را بگیرم. به پیشنهادش فکر کردم. بعد از کمی تردید، بالاخره تصمیم خودم را گرفتم. می‌خواستم رشته‌ی حقوق دانشگاه تهران قبول شوم. با توجه به زمان محدودی که تا کنکور باقی مانده بود، نیاز به برنامه‌ریزی دقیقی داشتم به همین خاطر سراغ یک مشاور رفتم. مشاور وقتی از شرایط، رشته و دانشگاه مورد علاقه‌ام آگاه شد به من گفت: «تقریبا امر محالی است» - البته این دیدگاه اطرافیانم هم بود، حرف‌هایم را هذیان می‌پنداشتند: « آخه، درس خواندن! آن هم در این سن و سال؟‍! ... » - گفتم: شما فرض کنید از پس این کار برمی‌آیم. خلاصه با این قول که حتما می‌خوانم و تمام تلاشم را می‌کنم، برای تهیه کتاب‌ها و منابع کنکور راهنمایی‌ام کرد.

کتاب‌ها را خریدم؛ ولی چون هنوز خودم هم، خودم را باور نداشتم، فقط هر از گاهی کتاب‌ها را ورق می‌زدم و سرسری نگاهی به آنها می‌انداختم. راستش را بخواهید وقتی تعداد زیاد کتاب‌ها و زمان محدود باقی مانده تا کنکور را که با هیچ منطقی جور در نمی‌آمدند، در نظرم مجسم می‌کردم؛ بی‌خیال درس خواندن و دانشگاه رفتن می‌شدم. از یک طرف هم می‌ترسیدم جلوی دوستان و خانواده سرشکسته شوم.

سرتان را درد نیاورم، بالاخره از اول بهمن‌ماه با حمایت‌ها و تشویق‌های خانواده و دوستان به خصوص محمود، عزمم را جزم کرده و و به طور جدی شروع به مطالعه کردم. چون وقت زیادی نداشتم؛ خیلی فشرده درس می‌خواندم که این حجم زیاد برنامه باعث خستگی‌ام می‌شد؛ به طوری که گاهی اوقات کلا درس را کنار می‌گذاشتم، ولی دوباره به خودم می‌گفتم: «پسر! این همه خواندی حالا می‌خوای...» پس دوباره شروع می‌کردم. در واقع این هدفم بود که خستگی‌ام را برطرف می‌کرد و دوباره مرا سر برنامه و کتاب‌هایم ‌باز می‌گرداند. شاید دانستن این نکته جالب باشد که همه دانش‌آموزان می‌دانند چه چیزی نمی‌خواهند؛ ولی کم‌ هستند افرادی که بدانند چه چیزی را می‌خواهند و برای رسیدن به آن تلاش کنند که من خوب می‌دانستم دنبال چه هستم.

برنامه‌ام حدودا از 8/30 صبح شروع می‌شد و تا 12 شب ادامه داشت. البته بین مطالعاتم، ‌استراحت هم می‌کردم. سال‌هاست بهترین تفریحم ورزش است - هم باعث شادابی است و هم از استرسم می‌کاهد - می‌توان گفت به طور متوسط 8 ساعت در روز مطالعه‌ی مفید داشتم. از آنجا که انگار همه ‌چیز می‌خواست مرا از ادامه راه ناامید کند، درست شب چهارشنبه سوری مریض شدم، طوری که حتی 15 روز فروردین را هم در بستر گذراندم. فکر می‌کردم نه فقط دوران طلایی عید؛ بلکه کنکور را نیز از دست داده‌ام. اوایل امید و انگیزه‌ام را بر باد رفته می‌دیدم؛ ولی مثل همیشه جاذبه‌ی هدفم باعث شد هر چند بی‌رمق، ولی ادامه دهم. با خودم می‌گفتم دو صفحه هم دو صفحه است. پس چون اصل کتاب‌های دین و زندگی را نتوانسته بودم تهیه کنم، شروع به مطالعه کتاب دین و زندگی گاج کردم و جالب اینجاست که توانستم این کتاب و کتاب روان‌شناسی را در همان دوره‌ی بیماری کامل بخوانم.

دوستم که حالا دیگر برای خودش مشاوری به حساب می‌آید، ‌بحث شرکت در آزمون‌های آزمایشی را پیش کشید. من هم برای اینکه ضمن آشنایی با شرایط آزمون؛ به ارزیابی سطح علمی خودم بپردازم؛ از این موضوع استقبال کردم و در بین موسساتی که اقدام به برگزاری آزمون می‌کردند، گاج را انتخاب کردم. با دیدن سطح سوالات و دقتی که در طرح آنها لحاظ شده بود؛ بیش از پیش به درستی انتخابم یقین یافتم. فضای آزمون، جلسه‌ی کنکور واقعی را برایم تداعی می‌کرد و مرا از اضطراب و ترس ناشی از عدم بازیابی به موقع اطلاعاتی که با این زحمت به‌دست آورده بودم، نجات می‌داد. بالاخره موعد مقرر فرا رسید و در نخستین آزمون جامع شرکت کردم. 

 در واقع این هدفم بود که خستگی‌ام را برطرف می‌کرد و دوباره مرا سر برنامه و کتاب‌هایم ‌باز می‌گرداند. شاید دانستن این نکته جالب باشد که همه دانش‌آموزان می‌دانند چه چیزی نمی‌خواهند؛ ولی کم‌ هستند افرادی که بدانند چه چیزی را می‌خواهند و برای رسیدن به آن تلاش کنند که من خوب می‌دانستم دنبال چه هستم.

تا قبل از آن، تصویر مبهمی از خودم داشتم و می‌خواستم خودم را محک بزنم. نتیجه‌ی آزمون و کسب رتبه 103 کشوری نشان داد ارزیابی‌هایم چندان هم دور از واقعیت نبوده است.

انگار بار بزرگی را از روی دوشم برداشتند. بعد از آزمون؛ نوبت به تحلیل دقیق آن توسط من و محمود رسید. در واقع بررسی آزمون برایم چراغ راه بود تا بدانم چه می‌خواهم و با شناخت نقاط ضعفم؛ برای آینده برنامه‌ریزی کنم. با این کار مطالعاتم کاربردی‌تر شد.

بنابراین بعد از مطالعه‌ی مفهومی دروس و حل تمرین‌های مختلف، آنقدر تست زدم که سوال نخوانده‌ای باقی نماند؛ به طوری که بعد از کنکور خودم از حجم اوراقی که در آن تست زده بودم تعجب کردم.

ترکیب آزمون‌های آزمایشی و کنکورهای سال‌های قبل باعث شد به خوبی تیپ سوالات را بشناسم و کاهش رتبه‌ام در آزمون بعد، موجب حلاوت و شیرینی تلخی‌ها و سختی‌هایی بود که تا آن زمان متحمل شده بودم و کار بیشتر را برایم لذت‌بخش‌تر کرد.

تا آن زمان درس‌ها را این‌طوری خوانده بودم:

در درس ادبیات فقط خود کتاب را خوانده و بیشتر روی تست‌های ترکیبی کنکور سراسری کار کردم که در کنکور دانشگاه آزاد سوالات ادبیات عمومی را 83 درصد و سوالات ادبیات اختصاصی را 73 درصد زدم.

در درس عربی نه تنها کل کتاب‌های درسی را خوانده بودم؛ بلکه خط به خط درس‌ها را تجزیه و ترکیب کرده و همه لغاتش را به خاطر سپرده بودم؛ طوری که با دیدن یک کلمه از آن دقیقا می‌دانستم آن کلمه از کدام کتاب و حتی کدام صفحه‌اش آمده است. در کنکور سراسری عربی عمومی را 51 درصد و عربی اختصاصی را 73 درصد زدم و توانستم به 94 درصد سوالات عربی عمومی و 100 درصد سوالات عربی اختصاصی کنکور آزاد پاسخ دهم.

منبع اصلی‌ام برای فلسفه و منطق کتاب‌های درسی‌شان بود؛ طوری‌که 15 بار کلمه به کلمه آنها را خوانده و درس‌نامه‌های کتاب میکروطبقه‌بندی منطق را چندین مرتبه مرور کردم تا موفق شدم این درس را در کنکور سراسری 94 و در کنکور آزاد 100 درصد بزنم. جالب است بدانید تا قبل از تهیه‌ی کتاب‌ها اصلا نمی‌دانستم فلسفه و منطق چیست و هیچ پیش‌زمینه‌ای از این دو درس نداشتم؛ ولی چون قبولی در رشته‌ی حقوق مستلزم آن بود که فلسفه و منطق را با درصدهای بالایی بزنم؛ هر طور شده باید آنها را می‌خواندم که البته این کار را هم کردم.

از قبل اوضاع زبان انگلیسی‌ام - در حد ترجمه‌ی کتاب - خوب بود و خیلی دوست داشتم وقتی را هم به این درس اختصاص دهم، ولی فرصت نشد و در عین ناباوری با درصد 60 زبان؛ در کارنامه‌ی سراسری و 78 در کارنامه‌ی آزاد مواجه شدم.

ریاضی را فقط از روی کتاب میکروطبقه‌بندی گاج خواندم و توانستم آن را 78 درصد بزنم. روان‌شناسی را هم از روی خلاصه‌هایی که داشتم مطالعه می‌کردم.

در درس اقتصاد؛ اول کتاب را ‌خواندم؛ بعد خلاصه‌برداری کردم و تست‌های گاج را ‌زدم. یادم هست 4 بار کتاب را مرور کردم.

دوران جمع‌بندی به زدن تست‌های کتاب‌های گاج و کنکورهای مختلف گذشت. هفته‌ی آخر، هفته‌ی پر استرسی بود؛ به حدی که محمود مجبور شد به خانه‌ام بیاید. انگار تازه به خودم آمده و فهمیده بودم برخی از درس‌ها مانند تاریخ و جغرافیا را اصلا نخوانده‌ام. از اضطراب داشتم قالب تهی می‌کردم. خوب شد محمود بود تا به من دلگرمی دهد و برای دقیقه به دقیقه‌ام برنامه‌ریزی کند. پس با آرامش به مرور دروسی که یکی، دو هفته پیش خوانده بودم، پرداختم. کتاب‌های جامعه‌شناسی و علوم اجتماعی را که تا آن لحظه نگاهشان هم نکرده بودم؛  به صورت فشرده خواندم و بعد تست‌های میکروطبقه‌بندی را زدم و حدودا توانستم آن را در کنکورهای آزاد و سراسری 77 درصد بزنم.

تصور کنید در حصاری از کتاب نشسته بودم. فقط 6 ساعت می‌خوابیدم و 18 ساعت واقعا درس می‌خواندم. خیلی دلم می‌خواست حداقل روز آخر را به خودم استراحت بدهم؛ ولی آن روز را هم تا ساعت 8 شب به مرور فلسفه و منطق پرداختم که البته خیلی موثر بود. به موفقیتم ایمان داشتم. محمود رفت و من هم به خانه‌ی یکی از اقوام که نزدیک محل برگزاری آزمون بود، رفتم. آن شب خوب خوابیدم و فردا مصمم سر جلسه حاضر شدم. از وجنات بیشتر افرادی که برای آزمون آمده بودند، می‌شد فهمید آنها هم مثل من سال‌ها از درس و بحث دور بوده‌اند و حالا آمده‌اند کنکور دهند. آنجا هیچ شباهتی به حوزه‌ی کنکور نداشت. حتی یکی از شرکت‌کنندگان داشت پاسخ‌نامه‌اش را با خودکار پر می‌کرد و من مدادی به او دادم. خلاصه، چشمتان روز بد نبیند، هنوز 10 دقیقه از آزمون نگذشته بود که این به اصطلاح داوطلبان ورود به دانشگاه؛ شروع به صحبت با یکدیگر کردند.

جالب اینجاست که مراقبان کنکور نیز همرنگ جماعت شدند، شوخی می‌کردند و حتی جوک هم می‌گفتند! ... باز هم از بد ماجرا صندلی من درست کنار پنجره بود و کمی آن طرف‌تر عملیات ساختمانی انجام می‌شد. چند لحظه هاج و واج مانده بودم. آنقدر شلوغ بود که هر چه مراقب را صدا می‌زدم، صدایم را نمی‌شنید. تا اینکه بعد از چند بار صدا زدن متوجه من شد و گفت: « چیزی لازم داری؟» گفتم: «خودتان که ساکت نمی‌شوید؛ لااقل بگویید صدای دلر کاری را قطع کنند». وقتی در جوابم گفت: «آقا، خانه خودش است. ما چه می‌توانیم بگوییم؟» فقط حسرت وقتی را که تلف کرده بودم، خوردم.

در آن هیاهو صدای تپش‌های تند قلبم را می‌‌شنیدم. اضطراب به شدت سرعتم را پایین آورده بود؛ تا حدی که مثلا اگر در شرایط عادی 3 تست را در دو دقیقه می‌زدم؛ به خاطر شرایط بد حوزه، همان تعداد تست را در 6 دقیقه پاسخ می‌دادم؛ ولی می‌خواستم با چنگ و دندان از همه‌ی آنچه که برایش جنگیده بودم، حفاظت کنم. تنها اتفاق خوب آن روز این بود که 40 دقیقه مانده به اتمام کنکور اعلام کردند هر کس بخواهد می‌تواند برود و من توانستم با آرامش به خیلی از سوالات پاسخ دهم. از جلسه که بیرون آمدم؛ خیلی ناراحت بودم و به خودم قول دادم هر طور شده، کنکور آزاد را از دست ندهم. هفته‌ی بین کنکور سراسری و آزاد مانند هفته‌ی قبل از کنکور سراسری گذشت. انگار تاریخ دوباره تکرار شده بود؛ من و محمود و برنامه‌ای فشرده ... .

بالاخره انتظار به سر رسید و نتایج کنکور آمد. رتبه‌ام 243 شده بود و در رشته حقوق دانشگاه شهید بهشتی قبول شدم. حالا تصمیم دارم تا مقطع دکترا درسم را ادامه دهم. همکلاسی‌های الان دانشگاه، مرا به یاد گروه دوستان دبیرستانی‌ام می‌اندازند؛ البته با کمی تفاوت سنی!!!

واقعیت این است که اگر هدفت را با تمام وجود بخواهی - نه اینکه فقط شعار دهی - و برای رسیدن به آن دست به کار شوی،‌ مطمئنا به آن خواهی رسید. اگر قرار است کاری را انجام دهی هیچ دلیلی برای انجام ندادن یا حتی درست انجام ندادن آن نیست. برای خودتان رسالت در نظر بگیرید و عذر نیاورید. به یاد داشته باشید هیچ عذری قابل قبول نیست.

konkur98.blog.ir

۱۴ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی